-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 اسفندماه سال 1382 12:27
* برای اینکه خوشبختی رو احساس کنیم...اونو در طول زندگیمون باید حس کنیم....نه اینکه لحظات رو از دست بدهیم تا بخواهیم به خوشبختی برسیم....خوشبختی سفر است ، مقصد نیست * تو این دنیا نباید دل به کسی داد ، زیرا دنیا یعنی تهی ... زهرا جون
-
زندگی
یکشنبه 24 اسفندماه سال 1382 13:00
زندگی حق من است تو به من حق دادی که برای شب تنهایی عشق واژه ای رنگ کنم تو به من حق دادی که به خاک قدمت سجده کنم و برای نفس گرم و بر افروخته ات حس یه خاطره را زنده کنم زندگی عشق من است عشق من در تپش شوق غریبانه توست یا که نه در خم ابروی فریبنده توست عشق من زیر سکوت لب آوازه توست زندگی حق من است تا زمانیکه تو در وسعت...
-
شمع امید
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1382 14:39
یا رب آن شمع امیدم باد زد بی نور شد من که با او مهربان بودم چرا رنجور شد ای گل باغ وفا با من بگو از ماجرا کان چه بادی بود آمد چشم دل هم کور شد سختی هجران کشیدم در فراق آشنایان وصل نا ممکن که دیدم صبر نا مقدور شد گریه می کردم دلم خون بود و چشمم پر ز اشک دید یارم چشم خونبار مرا مسرور شد صبح از پایان تاریکی نویدم می دهد...
-
عشق
شنبه 16 اسفندماه سال 1382 15:14
ای که می پرسی نشان عشق چیست ؛عشق چیزی جز ظهور مهر نیست. عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا عشق یعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی عشق...
-
اگه .....
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 12:42
اگه بی صدا میشه ترانه خوند اگه با یاد تو میشه زنده موند اگه بی نباز قصه میشه خفت اما بی تو نمیشه ترانه گفت بی تو حتی نمیشه بی غصه بود نمیشه از عاشقی غزل سرود بی تو حتی میبره شبا رو باد نگو قولت دیگه یادت نمیاد زهرا جون
-
وقت رفتن
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 15:36
وقت رفتن چشمهایت را تماشا می کنم غصه ها را می کشم در خویش و حاشا می کنم جاده می خواند تو را پرواز کن معبود من رقص پروازتو را تنها تماشا می کنم آسمان ارزانی چشمان مستت عشق من آسمان را زیر پاهایت تماشا می کنم می روی در لابه لای ابرها گم می شوی رفتنت در عمق دریا را تماشا میکنم آسمان بغضش شکست از خلوت سنگین من زیر باران...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 13:12
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 13:10
-
بیایید.........
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 23:20
بیایید ؛ زمانی را برای فکر کردن صرف کنیم ، چرا که منشاء قدرت است بیایید ؛ زمانی را به بازی کردن اختصاص دهیم ، زیرا راز همیشه جوان ماندن است بیایید ؛ زمانی را به خواندن بگذرانیم ، چون این کار از عقل منشاء می گیرد بیایید ؛ زمانی را به دعا کردن و نماز خواندن بیاراییم ، چرا که بزرگترین قدرت روی زمین است بیایید ؛ با هم...
-
ای کاش بدانی
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 23:10
چقدر راحت و آسان یکدیگر را در غبار ردپای گذشته ها به فراموشی می سپاریم و چقدر بی دغدغه به با هم بودنمان پشت پا می زنیم در تعجم اگر ؛ قدرت حافظه گهگداری تصورات محو و کمرنگ گذشته را در رگهای تن ما ، جاری نمی کرد ؛ چطور می توانستیم هویتی را که ساخته همین گذشته هاست را یدک کش زندگیمان کنیم؟! با تو هستم ای غریبه ! ای که...
-
زندگی
جمعه 8 اسفندماه سال 1382 15:15
درود بر سپیده به امروز بنگر! زیرا زندگی است ، نفس زندگی است در زمان اندک آن واقعیتها و دگر گونیها ی هستی شما نهفته است شادمانی رشد شکوه عمل عظمت انجام کار های بزرگ و دیروز جز یک رویا نیست و فردا جز یک خیال امروز اگر زیبا زندگی کنی دیروز تو سرشار از رویای شادمانی خواهد بود و فردای تو تصویری از امید پس ! به امروز خوب...
-
سر گذشتم را نکن باور
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 13:50
باز هم آمدی تو بر سر راهم آی عشق میکنی دوباره گمراهم در راه من جوانی را به سر کردم تنها از دیار خود سفر کردم دیریست قلب من از عاشقی سیرست خسته از صدای زنجیرست خسته از صدای زنجیرست دریا !!!!!! اولین عشق مرا بردی دنیا !!!!!! دم دم مرا تو آزردی دریا !!!!!! سرنوشتم را به یاد آور دنیا !!!!!! سرگذشتم را مکن باور من غریبی...
-
به یادش
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 14:02
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور ***************** مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروزها؛دیروزها! ****************** دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان...
-
سال نو میلادی به همگی مبارک
چهارشنبه 10 دیماه سال 1382 17:11
Happy New Year With Best Wishes
-
سال نو به همگی مبارک
سهشنبه 9 دیماه سال 1382 19:45
Merry Christmas To All
-
آخرین برگ
سهشنبه 9 دیماه سال 1382 18:57
پیکری خسته و رنجور در اتاقکی خالی روزن کوچک اطاقک او رو به تک درخت امید چشمهایش مدام می پاید آخرین برگ مانده بر آن را تو برایش آخرین برگی آخرین برگ تک درخت امید باش و از خزان نترس و بدان گر بمانی بهار می آید
-
خیلی زلزله وحشتناکی بود
دوشنبه 8 دیماه سال 1382 16:07
من آن سبزینه را مانم که زیر سنگ روییده همه دنیاش تاریکی است ندیده آسمان پاک و زیبا را به امیدی که می بالد و می روید ز قلب خاک زمین سرد را بشکافته روییده در صحرا ولی بالای او سنگی است خارا وار و او را طا قت بشکستن آن نیست و آنجا او نمی پاید بدون نور می میرد می میرد
-
به کجا برگردم
دوشنبه 8 دیماه سال 1382 16:03
من به این تاریکی , من به این مهر سکوت من به ما من به فرسودگی ذهن خودم معترضم که چرا شوق اغاز مرا , و منی چون من را زخودم دزدیدند به کجا برگردم حق برگشتن را زتنم دزدیدند سفر ایینه هم رنگی نیست خواب رنگین مرا دزدیدند زهرا جون
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1382 12:00
عشــــــــق آمد و عاقبت مرا رسوا کرد با آن همه بیدلی ، مرا شـــیدا کــــرد چون عـــــــــــشق ندانست ره عـقل کجاست رفتم به خرابه ها ، باز مرا پیدا کــرد زهرا جون
-
زمستان
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 19:40
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است . وگر دست محبت سوی کس یاری به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است. نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاینست ، پس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 19:34
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1382 11:30
نمی گم خطا نکردم، من که ادعا نکردم همه گفتن بی وفایی ، من که اعتنا نکردم عازم سفر شدی تو، من دلم می خواست بمونی واسه موندن تو اما به خدا دعا نکردم واسه تو کلی نوشتم که یه جوری مبتلا شی تقصیر منه که آخر تو رو مبتلا نکردم توی کوچهء رفاقت یه سلام جواب ندادم تو دلم تویی اون و با کسی آشنا نکردم می دونم دوسم نداری حتی قد یه...
-
می شد
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1382 18:15
می شد از بودن تو عالمی ترانه ساخت کهنه ها رو تازه کرد ، از تو یک بهانه ساخت با تو می شد که صدام همه جا رو پر کنه تا قیامت اسم ما قصه ها رو پر کنه اما خیلی دیر دونستم تو فقط عروسکی کور و کر بازیچه باد، مثل ک باد بادکی دل سپردن به عروسک منو گم کرد تو خودم تو رو خیلی دیر شناختم، وقتی که تموم شدم اگه دست رفیق دستام، نه...
-
معنای زندگی
شنبه 22 آذرماه سال 1382 16:26
شعر معنای زندگی است کلام من کلام زندگی است مفهوم سادگی است تلخ اما واقعی است نه دروغی نه فریبی شعری که خود معنای زندگی من اینجا ایستاده ام در مرکز کهکشان بودن در میانه زمین و هستن بر این ساحل هستن و بودن با کلامی ساده که خود معنای زندگی است تلخ اما واقعی است میسرایم کلامی از شعر شعری که خود معنای زندگی است زهرا جون
-
با تو ....
شنبه 22 آذرماه سال 1382 16:22
با تو بودن همیشه پر معناست بی تو روحم گرفته و تنهاست با تو یک کاسه اب یک دریاست بی تو دردم به وسعت صحراست با تو بودن همیشه پر معناست با تو اسان هزار کار خطیر با تو ممکن جهاد با تقدیر بی تو با غم برهنه همچون کویر با تو یک غنچه دشتی از گلهاست با تو بودن همیشه پر معناست ای تو تعریف نا پذیر ترین بی تو من کوچک و...
-
کاش می ماندی
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1382 18:07
چه بهتر بود رک بودی و امشب فاش می ماندی همان اول که گفتم نازنینم باش می ماندی مراتنگ دو راهی کاشتی امشب نمی دانم که می مانی ، نمی مانی ولی ای کاش می ماندی مردد مانده بودم می توانی مهربان باشی؟ به قلبم وعده دادی میتوانی، پاش می ماندی تمام دلخوشی من دمی با تونشستن بود چه می شد لحظه ای آرام وبی پرخاش می ماندی انیس کوله...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 17:55
به راحتی کنار می زنم ...بیا سوار شو تویی که دوست دارمت بهانه ی بهار شو تو می روی و من نمی روم به مقصد شما نمی شود نمی بزن به تن تن و قمار شو شبانه کوچ کردی و سپیده خالی از تو ام برای من که مانده ام برو بیا به کار شو کلاس و درس مال من و کوچه ها از آن تو سلام مرد قصه ها به چشم من هوار شو
-
مبارک مبارک وبلاگم مبارک
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 16:31
اینم وبلاگ زهرا جون