چقدر راحت و آسان یکدیگر را در غبار ردپای گذشته ها به فراموشی می سپاریم و چقدر بی دغدغه به با هم بودنمان پشت پا می زنیم در تعجم اگر ؛ قدرت حافظه گهگداری تصورات محو و کمرنگ گذشته را در رگهای تن ما ، جاری نمی کرد ؛ چطور می توانستیم هویتی را که ساخته همین گذشته هاست را یدک کش زندگیمان کنیم؟! با تو هستم ای غریبه ! ای که نگاهت آشنای دیروز من بود با تو ! که امروز به صدایت تفاخر غباری نشسته که از گرد فاصله هایمان موجودیت گرفته ای کاش ! نقاب بی تفاوتی و بیگانگی ات را کنار می زدی تایکبار دیگر؛ در آغوش صدایت جا خوش کنم و فرزند خیالم را در روشنایی حضورت ؛ صمیمانه به پرواز درآورم و مرغ خیالم را جستجوگر صمیمیت گذشته مان کنم و ای کاش بدانی ؛ که آنوقت در نگاهم جهانی از حرارت و زیبایی محبت و مهربانی فدایی لبخند تو خواهد شد...
واقعا وبلاگ عالی و زیبایی داشتید
می خواستم اگر شما اچازه دهید با هم تبادل لینک نماییم
اگر موافقید در قسمت نظرات برای من بنویسید .
با تشکر
هر جا محرم شوی ... دست از خیانت بردار ... چه بسا محرم با نقطه ای مجرم شود....