ای کاش بدانی

چقدر راحت و آسان یکدیگر را در غبار ردپای گذشته ها به فراموشی می سپاریم و چقدر بی دغدغه به با هم بودنمان پشت پا می زنیم در تعجم اگر ؛ قدرت حافظه گهگداری تصورات محو و کمرنگ گذشته را در رگهای تن ما ، جاری نمی کرد ؛ چطور می توانستیم هویتی را که ساخته همین گذشته هاست را یدک کش زندگیمان کنیم؟! با تو هستم ای غریبه ! ای که نگاهت آشنای دیروز من بود با تو ! که امروز به صدایت تفاخر غباری نشسته که از گرد فاصله هایمان موجودیت گرفته ای کاش ! نقاب بی تفاوتی و بیگانگی ات را کنار می زدی تایکبار دیگر؛ در آغوش صدایت جا خوش کنم و فرزند خیالم را در روشنایی حضورت ؛ صمیمانه به پرواز درآورم و مرغ خیالم را جستجوگر صمیمیت گذشته مان کنم و ای کاش بدانی ؛ که آنوقت در نگاهم جهانی از حرارت و زیبایی محبت و مهربانی فدایی لبخند تو خواهد شد...

زهرا جون
نظرات 2 + ارسال نظر
حمید رضا شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:16 ب.ظ http://hamid-game.blogsky.com

واقعا وبلاگ عالی و زیبایی داشتید
می خواستم اگر شما اچازه دهید با هم تبادل لینک نماییم
اگر موافقید در قسمت نظرات برای من بنویسید .
با تشکر

migren سه‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:30 ق.ظ http://migren666die.parsianblog.com

هر جا محرم شوی ... دست از خیانت بردار ... چه بسا محرم با نقطه ای مجرم شود....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد