Merry Christmasssssssssssssssssssssssss

ایستاده بودم منتظر به امید دستی که پنجره ام را به روی  روشنائی باز کند و تو آنرا گشودی با سخاوت خورشید و رحمت باران .

دانه ام را از کویر نادانی برون آوردی و در دشت علم رویاندی . من با دستهای تو بارور شدم و رشد کردم ، تو مرا به انتهای دشت بردی در آنجا اتاق هائی دیدم که نور می پاشیدند و از دیار شب گذر می کردند.
تو یک اقاقی به دستم دادی و راهم را روشن نمودی اینک ما ایستاده ایم من و تو ، تا که بازکنیم پنجره بسته را به روی طالبان نور . روبرویمان دریچه ای است که به دشت روشنائی گشوده میشود.
نظرات 2 + ارسال نظر
غثندشبشق چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:29 ق.ظ

salam omadam didam hich kas nist goftam yek nazar bedam o beram , onam inke , bishtar benevis ,
ghorbonet

یه دوست قدیمی جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:23 ب.ظ

عزیزم خدا رو شکر روبرویمان دریچه ای است که به دشت روشنائی گشوده میشود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد