وقتی که رفتی

 

 رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشک تمام کوچه را تر کردم

 وقتی که سکوت خانه دق مرگم کرد

وابستگی ام را به تو باور کردم .

 lonely girl

 


 یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش ...>

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
امیر شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:15 ق.ظ http://amir-perspolisi.blogsky.com/

سلام وبلاگ جالبی داری میدونم واسش زحمت زیادی کشیدی
اگه وقت کردی یه سری به وبلاگ من بزن
تا به هم لینک بدیم
قربانت

زهرا جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ق.ظ

این تفاوت عشق واقعی با تظاهر به عاشق بودن و نشون میده

فاطمه شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:42 ب.ظ http://dsndfjnjk/huiyf

فاطمه شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:43 ب.ظ

وبلاگ جالبی داری ترشی نخوری یه چیزی می شی

امید دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:33 ق.ظ http://abo-tena.blogfa.com

سلام به زهرا خانم گل ایول وبلاگ خیلئ قشنگ دارئ اشلا که همیشه موفق باشئ اگر دوست داشتئ به من هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد