-
تولدم مبارک رفتم تو ۲۴ سال
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 17:28
دقیقه های دلتنگ ، ثانیه های لبریز صدای پای خش خش ، دختر برگ و پاییز گل پونه های وحشی ، نسترنای بی تاب نگاه آبی ِ عشق ، دختر مهر و مهتاب پنجره ها رو وا کن ، برگا شدن طلایی تکیه بده به ابرا ، دلا شدن هوایی با ریتم خیس بارون ، برقص میون باغچه اُرکیده رو صدا کن ، برای خواب ِ طاقچه تو حسرت ِ نگاتن ، پنجره ها ی دلتنگ همنفس...
-
سال نو مبارک
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 16:30
-
سپندار مذگان
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 14:47
ولنتاین روز ولنتاین به عنوان یک جشنواره زمستانی در روز february15 در بیش از 2000 سال پیش شروع شد. درآن زمان کافران از خدایا نشان می خواستند که به آنها میوه وسبزیجات خوب وحیوانات قوی بدهد . وقتی مسیحیان وارد انگلستان شدند همراه باخود داستانی در مورد مردی که ولنتاین نام داشت آوردند.داستان درباره ولنتاین این است که او در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 09:55
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 09:55
ایستاده بودم منتظر به امید دستی که پنجره ام را به روی روشنائی باز کند و تو آنرا گشودی با سخاوت خورشید و رحمت باران . دانه ام را از کویر نادانی برون آوردی و در دشت علم رویاندی . من با دستهای تو بارور شدم و رشد کردم ، تو مرا به انتهای دشت بردی در آنجا اتاق هائی دیدم که نور می پاشیدند و از دیار شب گذر می کردند. تو یک...
-
تنهایی
جمعه 27 مردادماه سال 1385 19:58
گفتی ببین من اومدم. گفتم دیر اومدی. اون موقع که باید میومدی کجا بودی؟ هیچی نگفتی گفتم به هر حال من باید برم . تو دیر اومدی. گفتی برو.ولی هر جا بری منم دنبالت میام.این طوری مراقبت هم هستم. دنبالت میام..... رفتم ...و تو هم دنبالم اومدی. هر از گاهی بر می گشتم و نگات می کردم .همینطور میومدی و میومدی. انگار خسته نمی...
-
وقتی که رفتی
شنبه 31 تیرماه سال 1385 11:03
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم با اشک تمام کوچه را تر کردم وقتی که سکوت خانه دق مرگم کرد وابستگی ام را به تو باور کردم . یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 19:16
تنها تر از یک برگ با بار شادی های مهجورم در آب های سبز تابستان ........... « در اضطراب دست های پر آرامش دستان خالی نیست خاموشی ویرانه ها زیباست» این را زنی در آب ها می خواند در آب های سبز تابستان گویی که در ویرانه ها می زیست چکاوکم به کدامین بیراه کوچی سنگ قلاب کج کمانی تیر تقدیر به سوی تو کوبانده؟ که اینچنین تمنای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384 21:24
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 12:56
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 18:05
نه می گویم اولینی نه می گویم اخرینی فقط می گویم یگانه ای مثل خدایمان من ساک به دست در ایستگاه،منتظر آمدن قطار بودم، قطاری که میدانم مسافر من در آن نخواهد بود، و من چشم به راه قطار ایستاده ام، و گاهی روحم را می بینم که پر می کشد، و میرود آنطرف ریل قطار، و قطار هر لحظه به من نزدیکتر می شود، و من همچنان ایستاده ام در...
-
وب سایت بزرگان ایران
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 16:50
http://www.bozorganeiran.com/index2.HTM
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 12:23
-
سال نو مبارک
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 12:22
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 17:36
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول رسد به دولت وصل تو کار من به اصول قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول چو بر در تو من بینوای بی زر و زور به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول من شکسته بدحال زندگی یابم در آن زمان که به تیغ غمت شوم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 19:57
شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟" استاد در جواب گفت:"به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت . استاد پرسید: "چه آوردی؟" و شاگرد با حسرت جواب داد : "هیچ! هر چه جلو میرفتم،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1384 19:50
یکی دیوانه ای آتش بر افروخت زآن هنگامه جان خویش را سوخت همه خاکسترش را باد می برد وجودش را جهان از یاد می برد تو همچون آتشی ای عشق جانسوز من آن دیوانه مرد آتش افروز من آن دیوانه آتش پرستم در این آتش خوشم تا زنده هستم بزن آتش به عود استخوانم که بوی عشق برخیزد ز جانم خوشم با این چنین دیوانگی ها که می خندم به آن فرزانگی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 20:06
پاییز چه زیباست مهتاب زده تاج سرِ کاج پاشویه پُر از برگ خزان دیدة زرد است بر زیر لب هره کشیدند خدایان یک سایة باریک هشتی شده تاریک رنگ از رُخ مهتاب پریده بر گونة ماه ابر اگر پنجه کشیده دامان خودش نیز دریده آرام دود باد درون رگ نودان با شور زند نی لبک آرام تا سروِ دلارام برقصد پر شور پر ناز بخندد شبگیرِ سر دار هر برگ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 19:49
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 18:54
برای خواب تو از عشق قصه می سازم چقدر خوانده ام اما هوای آن دارم تو را دوباره بخوانم الههء نازم!تو مثل فاصله های سکوت می مانی میان هق هق بغض شکستهء سازم غزل پرنده سرودم که بی قفس باشم که باز باز بماند لبان آوازم چه ساده است تنت را غزل بپوشانم زما گفتن از تو چه دست ودل بازم!همینکه خاطره ات در اتاق می پیچد همینکه چشم به...
-
گفته بودم اگه بیای
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 16:32
گفته بودم اگه بیای ، چشمامو بارون می کنم شمعدونیای قلبمو ، غرق بهارون می کنم گفته بودم اگه بیای ، اسمتو فریاد می کنم قناریهای عشقمو ، از قفس آزاد می کنم گفته بودم اگه بری ، زندگی زندون ِ برام اون روزای پاک و قشنگ ، مثل یه کابوس برام گفته بودم وقتی بری، من خودم ُ گم میکنم این دل گرم و عاشقو، از چشما پنهون می کنم حالا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 17:46
-
اهلی کردن
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 11:03
شهریار کوچولو گفت: -بیا با من بازی کن. نمیدانی چه قدر دلم گرفته... روباه گفت: -نمیتوانم بات بازی کنم. هنوز اهلیم نکردهاند آخر. شهریار کوچولو آهی کشید و گفت: -معذرت میخواهم. اما فکری کرد و پرسید: - اهلی کردن یعنی چه؟ روباه گفت: -تو اهل اینجا نیستی. پی چی میگردی؟ شهریار کوچولو گفت: -پی آدمها میگردم. نگفتی اهلی...
-
وداع
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 16:35
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می برم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ نگاه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ز تو ای جلوه امید حال می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند باد وصال ناله می لرزد می رقصد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 18:47
نیمـه شبِ پریشب، گشتم دچـار کـابـوس دیدم به خواب حافظ، توی صف اتوبوس > > گفتم: سلام حـافظ، گفتا: علیـک جـانـم > گفتم: کجا روی؟ گفت: ولله خـود ندانم > > گفتم: بـگیـر فـالی، گـفتا: نـمانـده حـالی > گفتم: چـگونهای؟ گفت: در بند بیخیالی > > گفتم که تازهتازه، شعر و غزل چـه داری؟ > گـفتـا کـه...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1384 23:20
سال خوبی پیش رو داشته باشید.......همراه با سلامت و شادمانی http://m.sayyar.bei.t-online.de/eyd.htm
-
آسمان فرصت خوبی است اگر پر بکشیم به افق های دل انگیزخدا سر بکشیم
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1383 17:00
به نظاره آسمان رفته بودم ؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن ، مرغان الماس پر ستارگان زیبا و خاموش ، تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسون کاری شنا می کنند . آن شب نیز ماه با تلالؤ پر شکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره ی نفرین شدگان کویر می نوازد ، از راه رسید و گل های الماس...
-
درسهای زندگی :
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1383 10:33
1. لازم نیست کسی غیر از خودتان باشید. فقط کافی است از کسی که قبلا بوده اید بهتر باشید. 2. یک همسر فقط همراه آدم نیست، او کل تقدیر ماست. 3. انسان، عاشق زیبایی نمی شود. بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست. 4. زندگی آن نیست که هر چه می خواهید داشته باشید، بلکه آ ن است که هر چه را دارید، بخواهید. 5. کسی که نمی تواند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1383 10:29
سلطان غم هموطن غربت نشین ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حالا بیا ما رو ببین یکی بجات داد می زنه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای عاشق ایران زمین تو ناجی شقایقی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ براش فقط تو لایقی تو این دیار غم زده ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شاید فقط تو...
-
Happy New Year
چهارشنبه 23 دیماه سال 1383 17:51