همیشه سبز مى خشکد
همیشه ساده مى بازد
همیشه لشکر اندوه
به قلب ساده مى تازد
من آن سبزم که رَستن را
تو آخر بردى از یادم
چه ساده هستى خود را
به باد سادگى دادم
به پاس سادگى در عشق
درون خود شکستم زود
دریغا سهم من از عشق
قفس با حجم کوچک بود
درونم ملتهب از عشق
برونم چهره ایى دم سرد
ولى از عشق باختن را
غرور من مرمت کرد
به غیر از "دوستت دارم"
به لب حرفى نشد جارى
ولى غافل که تو خنجر
درون آستین دارى
طلوع اولین دیدار
غروب شام آخر بود
سرانجام تو و عشقت
حد یث پشت و خنجر بود!...
سلام......................
پاییز چه زیباست
سلام مرسی خیلی قشنگ بود دست درد نکنه
سلا زهرا جان ..سادگی بهار را به برگریزان پاییز ترجیح مده ..که پاییز سراسرش عشق و عشق تمامش دیوانگی ...عزیز آدرس بلاگ عوض شده ..اول یه سری بزن بعدشم اگه دوست داشتی آدرس لینک منو عوض کن
مرسی از مطلبت
و مرسی که سر زدی
و مرسی از وبلاگ قشنگت
موفق باشی
ممنونم دوست عزیزم
یا محبوب... سلام. خیلی جالب بود. نمیدونستم که همچین وب خوبی دارید. سبز باشید.
ای ول خداییش خیلی باحال بود.
یه کلاغ پیر و تنها روی این شاخه نشسته
یه سیاه زشت بی کس ، یه کلاغ دلشکسته
نه قراری واسه موندن ، نه امیدی واسه پرواز
نه لبایی که بخندن ، نه صدایی واسه آواز
همه عمر درازش توی این سیاهی بوده
هیچ کسی برای قلبش حرف عشقی نسروده
خیلی وخ پیش همه عشقش یه کبوتر سفید بود
اونی که برای قلبش آخرین نور امید بود
چه شبایی که به یادش تا سحر ستاره می شمرد
روز که می شد واسه عشقش یه سبد ترانه می برد
اما آخه کی شنیده یه کلاغ آواز بخونه
یه کبوتر نمی تونه عاشق کلاغ بمونه
اینه که یه روز پاییز ، کبوتر حرف سفر زد
گریه کلاغو نشنید توی آسمونا پر زد
حالا این کلاغ تنها ، مونده با یه عالمه یاد
تو صداش هیچی نمونده ، حتی گریه حتی فریاد
اما تو شباش دوباره سفره ترانه بازه
تا نفس داره می تونه به ترانه دل ببازه
تموم خاطره هاشو به ترانه ها سپرده
اما با صدای زشتش دل هیچکس رو نبرده
آی ی ی ی جونوم مشالله
ای ول ابی
گل کاشتی
سلام من حمید هستم
این ای دی من است
زقسیمث ـ اشئهی
به من سر بزن
بسیار زیبا بود زهرا جان دلنشین بود..