رد پای بهار

رد بهاررا بگیروبرو وازمن نپرس به کجا خواهی رفت. آنقدر بروتا جای پای نسیم را بیابی. بوی گل های قاصدک را حس کنی ووقتی چشمانت را روبه آسمان می بندی؛خود را قاصدکی ببینی.
اوتورا خواهد برد؛ تا بیکران احساس. آنجایی که دشتی پرازگل های وحشی سفید است وهمه جابوی شکفتن را می دهد ونوید خوش جاودان بودن را. آنگاه؛ تو غرق درعرفان می شوی و به اوج می رسی. و من به تماشایت می نشینم

زهرا جون



این شعر زیبا رو هم که دیدم دلم نیومد ننویسمش

دستهای تو از راه رسید

بر دستهای غریبانه من سایه کشید

دستی باز

پر از همهمه و راز و نیاز

*

درد من گفتن بود

گفتن از رنج و سکوت

خانه کوچک قلبم چقدر غم زده بود

همه دار و ندار من خرد

در استانه شعر

دستی خسته و بی حوصله بود

*

آه ..... ای دستهای پر از همهمه و راز و نیاز

بین دستهای من و تو

چقدر فاصله بود

دست تو ناجی من

دست من خالی و پوچ

شعر من مرغ غریبی

در آستانه کوچ

درد من درد تهی بودن خویش

اما دستهای تو از راه رسید

بر دستهای غریبانه من سایه کشید

دست تو هر چه که بود

بی گمان معجزه بود

نظرات 11 + ارسال نظر
یاس پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:14 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

سلام زهرا جون ...
بهار اینقدر تند اومد و رفت که حتی نرسیدم درست ببینمش ....
...امیدوارم همیشه بهاری باشی...

سیاه پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام
جای مهتاب به تاریکی شبهام تو بتاب
رد پایی ز بهار بر تن من بگذار

آپاچی جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:42 ب.ظ http://eskeletory.persianblog.com

سلام .
باهال بود مرهبا این شعر مال کی بود ؟
منم آپدیت کردم حوشحال می شم سر بزنی !
بای

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:26 ب.ظ

.....

وحید متال سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:43 ب.ظ http://www.shirazmetall.com

سفر کردم سفر برگشت مرا کرد!!!!!!!!!!!!! بابا جمش کن کن این بچه بازی هارو.....هی عشق ..دوست دارم....و......

امیر چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:53 ب.ظ

حسین منزوی هم رفت...
خوش به حالش ...
روحش شاد
اینقدر شعر مینویسی از اونم بنویس

آپاچی پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:10 ب.ظ http://eskeletory.persianblog.com

سلام .
خوبی ...
شعر قشنگی بود .
منم آپدیت کردم بای .

ش.ش یکشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:18 ب.ظ

بی گمان معجزه بود



سیاه دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام
یادم بده که چگونه عاشق باشم//چگونه خوب باشم//چگونه با تو باشم

رامتین پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:01 ق.ظ

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود//

چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود//

نقش عشق و اروز از چهره دل شسته بود//

عکش شیدایی در آن آیینه شیدا نبود//


لب همان لب بود.اما بوسه اش گرمی نداشت//

دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود//


در دل بیدار خود جز دین رسوایی نداشت//

گر چه روزی همنشین جز با من رسوا نبود//

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود//

برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود//

دیده ام آن چشم درخشان را ولی در این صدف//

گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود//

در لب لرزان من فریاد دل خاموش بود//

آخر آن تنها امید جان من تنها نبود//

جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ//

آگه از درد دلم زآن عشق جان فرسا نبود...//

علی شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:46 ق.ظ http://www.goozoo.com

کیر تو کس هر چی دختره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد