اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حل معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من *** من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بار تن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم *** افسوس که بی فایده فرسوده شدیم وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم دردا و ندامتا که تا چشم زدیم نا بوده به کام خویش، نا بوده شدیم *** از جملة رفتگان این راه دراز باز آمده ای کو که به ما گوید راز هان بر سر این دو راهه از روی نیاز چیزی نگذاری که نمیایی باز *** تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پر کن قدح باده که معلومم نیست کین دم که فرو برم، برآرم یا نه
زهرا جون
زهرا جون
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1383 ساعت 01:17 ب.ظ
سلام، می نوش که عمر جاودانی اینست خود حاصلت از دور جوانی اینست هنگام گل و مل است و یاران سرمست خوش باش دمی که عمر جاودانی اینست وبلاگمو به روز کردم و یه پیشنهاد مطرح کردم که اگه بخونید و نظر بدید منت بسر بنده خواهید گذاشت.منتظر هستم .خوش باشید
سلام خوبی ....شعر بسیار زیبایی رو برای نوشتن انتخاب کردی ... سبز باشی
خوشحالم که دوباره اینجارو پیدا کردم...
سلام،
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که عمر جاودانی اینست
وبلاگمو به روز کردم و یه پیشنهاد مطرح کردم که اگه بخونید و نظر بدید منت بسر بنده خواهید گذاشت.منتظر هستم .خوش باشید
با هر شعر کسی را خواندن//با هر جمله کلامی گفتن//
تو که عشقو تو ویرونی ندیدی ... شب سر در گریبونی ندیدی ..... نمی دونی چه دردی داره دوری ... تو که رنگ پریشونی ندیدی !!!!!!!!
چشمها را باید شست
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست / برخیز و به جام باده کن عزم درست / کین سبزه که امروز تماشاگه توست / فردا همه از خاک تو برخواهد رُست